vasael.ir

کد خبر: ۱۳۰۳۸
تاریخ انتشار: ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۷ - 22 April 2019
آیت الله کعبی / ۱۲۵

فقه جهاد | جهاد، صبر و مقاومت توام با شکنجه و زندان و شهادت است

وسائل ـ آیت الله کعبی گفت: مرحله دوم جهاد، جهاد الصبر و المقاومه است. اين صبر ممکن است توام با شکنجه و زندان و شهادت شود. اين آيه نيز همين مطلب را مي فرمايد «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَيْتُمُونا».

به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله عباس کعبی استاد درس خارج فقه جهاد| جهاد صبر و مقاومت توام با شکنجه و زندان و شهادت استحوزه علمیه قم 4 آذر ماه سال 1396 در صد و بیست و پنجمین جلسه درس خارج فقه جهاد که در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) برگزار شد، در باره جهاد مقاومت گفت: مرحله دوم جهاد، جهاد الصبر و المقاومه است. اين صبر ممکن است توام با شکنجه و زندان و شهادت شود. اين آيه نيز همين مطلب را مي فرمايد «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَيْتُمُونا».

استاد درس خارج حوزه علمیه قم افزود: يک مرحله اتمام حجت در دعوت است که در ميدان کارزار است و به هنگام اقتدار و قدرت صورت مي گيرد. اما دعوتي نيز قبل از تشکيل دولت و مرحله انقلاب است. اين فرايند دعوت الي الله طولاني است نه اجمالي و مختصر. توام با اذيت و آزار و نيازمند صبر و مقاومت است.

وی افزود: اينقدر انبياء و پيروان شان بر دعوت به خدا اصرار مي کنند که معمولا به آنها مي گويند تبعيد يا بازگشت به دين آباء و اجدادي. خداوند به يکي از سنت هاي الهي اشاره مي کند: «فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ» که اگر انبياء و پيروانشان بر دعوت الي الله اصرار داشته باشند و بر اذيت و آزار، صبر و مقاومت داشته باشند، خداوند ستمگران را نابود خواهد کرد. اين سنت الهي است و در يک فرآيند طولاني ممکن است رخ دهد.

عضو مجلس خبرگان رهبری بیان داشت : در مورد انقلاب اسلامي، در نهايت امام را تبعيد کردند. پانزده سال گذشت، اوضاع دگرگون شد، امام فاتحانه به ميهن برگشت و در دهه فجر، دوازدهم تا بيست و دوم بهمن، سرعت نابودي رژيم ستمشاهي شيب تندي پيدا کرد و در نهايت ساقط شد.

آیت الله کعبی گفت: اين وعده هاي الهي را در زمان خود با چشم ديديم. مثال دوم، نهضت مردم مظلوم امروز بحرين است. اين مردم که اکثريت شان شيعه هستند، درخواست دارند هر شهروند يک راي داشته باشد. در وهله اول مطالبه شان حقوق شهروندي است نه از بين بردن رژيم آل خليفه. اما رژيم خيلي سخت با آنها برخورد کرد. از بسياري از آنان سلب تابعيت کرد. به پاکستاني ها و سلفي ها تابعيت داد که جغرافيايي بحرين را به نفع اهل سنت تغيير کند.

 

خلاصه جلسه گذشته

آیت الله کعبی در جلسه گذشته آیه 25 سوره یس و داستان حبیب نجار در این آیه مورد بررسی قرار داد و گفت:  از این آیه استفاده مي شود که دعوت الي الله استمرار دارد. تا آنجا که منجر به شهادت داعي الي الله شود يا منجر به پيروزي و نتیجه گيري. والا چرا تهديد مي کنند؟ معلوم مي شود مقاومت و دعوت ادامه دار است.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم افزود: دعوت با يک بار دو بار سخن گفتن تمام نمي شود. و معلوم مي شود که دعوت تفصيلي براي بيان حقيقت، دشمنان واکنش نشان مي دهند؛ به ويژه زورگويان آنها. و هميشه همينگونه بوده است.

عضو مجلس خبرگان رهبری در ادامه بیان داشت: دعوت الي الله فرايندي دارد. ممکن است اين دعوت، ده، بيست سال طول بکشد و نوبت به جهاد نرسد. بلکه جهاد بعد از دعوت، شايد مقاومت باشد. جهاد بعد از مرحله توفيق براي تاسيس دولت است. و قبل از آن بحث دعوت و مقاومت و جريان سازي است. اگر جريان سازي اجتماعي سياسي نشود، نوبت به تشکيل دولت نمي رسد.

آیت الله کعبی اظهار داشت: بنده اين آيه را هر وقت مي خوانم، ذهنم به تمثال مبارک امام راحل منتقل مي شود. که در راهپيمايي هاي قبل از انقلاب تصاوير ايشان در دست مردم بود و زير آن نوشته بودند: «وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدينَةِ رَجُلٌ يَسْعى‏ قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلينَ». بياييد از نهضت انبياء پيروي کنيد. چون امام در فرانسه بود و در تبعيد به سر مي برد و مردم نيز منتظر بودند. حقيقتا اين مومن ال يس يا حبيب نجار، وارد صحنه شد و در دفاع از انبياء به تبليغع پرداخت.

وی در پایان گفت: از این آیه استفاده مي شود در دعوت الي الله ما مامور به تکليف هستيم نه نتيجه. امروزه مي گويند چه فايده دعوت کنيم؟ مشکرين و کفار که گوش نمي دهند؟ مي خندند و اسهزاء مي کنند. ما اگر استدلال هاي روشن داشته باشيم، مانعي ندارد استهزاء کنند. دين را بايد بتوانيم عرضه کنيم. ما مامور به تکليف هستيم و بقيه آن با خداست.

در ادامه مباحث گذشته به وجوب دعوت به خدا قبل از جهاد رسيديم. گفته شد اين دعوت تفصيلي است نه اجمالي. دعوت اجمالي قبل از جهاد در ميدان و از باب اتمام حجت است. اما دعوت تفصيلي هم وجود دارد که قبل از ورود به ميدان است. فلسفه دعوت تفصيلي، تبيين است. چون دين اسلام براي تبيين نازل شده و اين مساله با يک جمله و دو جمله و يکي دو روز تمام نمي شود.

اگر به قرآن نگاه کنيم، در قصص انبياء و روش انبياء با اقوام خود، مي بينيم که تبيين در گذر زمان صورت گرفته است. مثلا حضرت نوح(ع) نهصد و پنجاه سال تبيين کرد. بعد فرمود: «فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ»[1] و ندا آمد کشتي بساز و ادامه ماجرا. حضرت ابراهيم(ع) نيز همچنين. انبياء اولواالعزم نيز در قوم خود زياد ماندند و روش آنها دعوت الي الله بود.

در جلسه گذشته، برخي از آيات سوره يس را گفتيم. داستان حبيب نجار و اهميت و اصرار بر دعوت را بيان کرديم.

 

مشروح مطالب مطرح شده در این جلسه را در ادامه می‌خوانید:

سيره انبياء در سوره ابراهيم(ع)

در اين جلسه، مجموعه اي از آيات را از سوره ابراهيم(ع) مي خوانيم که دال بر همين مطلب است. در آغاز سوره مي فرمايد: «الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‏ صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ»[2] اصلا فلسفه ارسال رسل و انزال کتب، که آخرين آنها قرآن کريم است، خروج مردم از ظلمت به نور است. اخراج ناس از ظلمت به نور، دفعي و با يک جمله اتفاق نمي افتد.

اينکه اقرار کنند خدايي هست، تمام نمي شود. بلکه بايد اين خدا شناسي به مردم تفهيم شود. لذا آيه چهارم مي فرمايد: « وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ»[3] چرا رسولان به لسان قوم مبعوث شدند؟ براي تبيين بود. که اين ضلالت و هدايت متفرع بر تبيين است.

يعني اگر تبيين نباشد، اين ضلالت و هدايت و اتمام حجت هم صورت نمي گيرد. باز به عنوان مثال داستان حضرت موسي(ع) را ذکر مي فرمايد که ما وارد نمي شويم. در آيات بعدي نسبت به همه انبياء مي فرمايد: «أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ في‏ أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفي‏ شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُريبٍ»[4] قبل از اسلام اقوام زيادي آمدند و رفتند.

اين قاعده و سنت الهي بوده که انبياء مي آمدند و دعوت الهي را ابلاغ مي کردند. با بينه و دليل آشکار؛ و اين استثناء ندارد. بينه يعني دليل آشکار و واضح تا ثابت کنند از طرف خداييم. اما اين اقوام آنان را رد مي کردند. دستان شان را به دهانهايشان فرو مي بردند و مي گفتند: ما کافريم به آنچه مي گوييم و شک داريم و در ترديد به سر مي بريم. يعني انبياء وظيفه شان را انجام مي دادند.

نه اينکه بگويند خدايي هست و تمام! تلاش مي کردند که آن را ثابت کنند و براي اقوامشان جا بيندازند و در راه دعوت به خدا مبارزه مي کردند.

آيا انبياء ساکت مي شدند؟ «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُريدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبينٍ»[5] انبياء مي گفتند آيا واقعا شما در وجود خدايي که به وجود آوردند آسمانها و زمين است شک مي کنيد؟به توحيد دعوت مي کنند و ادله آن را نيز ذکر مي کنند. اما باز مي گفتند: شما انسان هايي مانند ما هستيد و مي خواهيد ما را از دين آباء و اجدادي بازبداريد.

اگر راست مي گوييد معجزه روشن بياوريد تا ايمان بياوريم. انبياء نيز پاسخ مي دهند: «قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما كانَ لَنا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»[6] بله ما بشري مانند شما هستيم اما خدا منت مي گذارد و به هر کس بخواهد پيامبر مي دهد. اما نسبت به معجزه نمي توانيم از خود صادر کنيم مگر به اذن خداوند.

اين فرآيند دعوت، آنقدر طول مي کشد که معمولا انبياء دچار اذيت و آزار اقوام شان مي شوند. در ادامه آيات مي فرمايد: «وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَيْتُمُونا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ»[7] چرا بر خدا تول نکنيم؟ و ما صبر مي کنيم. يکي از دستورات انبياء، صبر در دعوت است. يعني اصرار و پافشاري و تحمل اذيت و آزار مشرکين.

همانطور که در جلسات گذشته بيان شد، مرحله اول جهاد في سبيل الله دعوت است و مرحله دوم جهاد الصبر و المقاومه است. اين صبر ممکن است توام با شکنجه و زندان و شهادت شود. اين آيه نيز همين مطلب را مي فرمايد: « وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَيْتُمُونا».

عنايت کنيد که يک مرحله اتمام حجت در دعوت است که در ميدان کارزار است و به هنگام اقتدار و قدرت صورت مي گيرد. اما دعوتي نيز قبل از تشکيل دولت و مرحله انقلاب است. اين فرايند دعوت الي الله طولاني است نه اجمالي و مختصر. توام با اذيت و آزار و نيازمند صبر و مقاومت است.

آيا کفار دست مي کشند؟ خير؟ تهديد مي کنند. مي گويند يا به دين آباء و اجدادي برگرديد يا شما را تبعيد مي کنيم و از سرزمينمان بيرون مي کنيم: «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في‏ مِلَّتِنا فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ»[8] اينقدر انبياء و پيروانشان بر دعوت به خدا اصرار مي کنند که معمولا به آنها مي گويند تبعيد يا بازگشت به دين آباء و اجدادي.

خداوند به يکي از سنت هاي الهي اشاره مي کند: «فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ» که اگر انبياء و پيروانشان بر دعوت الي الله اصرار داشته باشند و بر اذيت و آزار، صبر و مقاومت داشته باشند، خداوند ستمگران را نابود خواهد کرد. اين سنت الهي است و در يک فرآيند طولاني ممکن است رخ دهد.

عنايت کنيد که در مورد انقلاب اسلامي، در نهايت امام را تبعيد کردند. پانزده سال گذشت، اوضاع دگرگون شد، امام فاتحانه به ميهن برگشت و در دهه فجر، دوازدهم تا بيست و دوم بهمن، سرعت نابودي رژيم ستمشاهي شيب تندي پيدا کرد و در نهايت ساقط شد. اين وعده هاي الهي را در زمان خود با چشم ديديم.

مثال دوم، نهضت مردم مظلوم امروز بحرين است. اين مردم که اکثريتشان شيعه هستند، درخواست دارند هر شهروند يک راي داشته باشد. در وهله اول مطالبه شان حقوق شهروندي است نه از بين بردن رژيم آل خليفه. اما رژيم خيلي سخت با آنها برخورد کرد. از بسياري از آنان سلب تابعيت کرد. به پاکستاني ها و سلفي ها تابعيت داد که جغرافيايي بحرين را به نفع اهل سنت تغيير کند.

تهديد هم مي کند. گويي همين آيه در حال تکرار است: «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في‏ مِلَّتِنا فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ»[9] بلکه مي توان گفت شيب زوال آل خليفه از شيب سقوط نظام ستمشاهي تندتر است. به ظري که اين مقاومت تداوم يابد. اين سنت الهي است. يعني دعوت به الله فرايندي دارد که توام با اذيت و آزار و مقاومت است.

در ادامه آيات مي فرمايد: «وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامي‏ وَ خافَ وَعيدِ»[10] شما وارث ظالمان مي شويد و فاتح مي شويد و ساکن آن سرزمين مي شويد البته براي کساني که پايداري کنند و از خدا و عذاب هاي الهي بترسند و راه دعوت به خدا را ادامه دهند و نيمه کاره رها نکنند. خسته نشوند.

در مقابل کفار چه مي کنند؟ آنها به اصل خدا معتقدند اما به توحيد افعالي و ربوبي اعتقادي ندارند. اما چه گفتند؟ «وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنيدٍ»[11] آنها به آلهه خود تمسک کردند که در مقابل انبياء پيروز شوند. خداوند وعده مي دهد: «وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنيدٍ مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ يُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَديدٍ يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسيغُهُ وَ يَأْتيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَيِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَليظٌ».[12]

مشاهده مي کنيد دعوت الي الله فرايندي در بازه زماني طولاني اتفاق مي افتد. به قدري طولاني است که دشمنان انبياء و راه آنان در مقابلشان صف آرايي مي کنند و تلاش مي کنند با شکنجه و اذيت و آزار، انبياء و پيروانشان را از راه خود منصرف کنند. اما انبياء پيروز مي شوند.

 

داستان اصحاب کهف

البته براي منظور خود به همين اندازه از آيات که نقل کرديم، کافيست اما براي مزيد توضيح، داستان اصحاب کهف نيز دال بر همين مطلب است که خداوند آن را به عنوان عبرت ذکر مي فرمايد.

داستان در سوره کهف از اينجا شروع مي شود که خطاب به پيامبر اکرم(ص) مي فرمايد: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً»[13] اين جزو آيات دلداري دادن به رسول اکرم(ص) است. يعني رسول اکرم(ص) به قدر بر هدايت جامعه حريص است که خداوند مي فرمايد: شما نزديک است که به خاطر ايمان و هدايت امتت خود را هلاک کني و از بين ببري و جان عزيزت را از دست بدهي و از شدت حزن و تاسف بر کافران و مشرکين قريش هلاک شوي و از بين بروي.

يعني پيامبر گرامي اسلام(ص) به قدري بر هدايت قوم خود اصرار داشت که نزديک بود جان به جان آفرين تسليم کند. خداوند نيز دلداري مي دهد. مي فرمايد: ما که مي توانيم تکوينا به ايمان واداريم. اما غصه نخور و وظيفه ات را انجام بده.

سپس داستان اصحاب کهف را براي پيامبر(ص) ذکر مي کند که براي دلداري است. روش اسلام همين طور است که شما بايد صبر کنيد تا پيروز شويد: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً».[14] اصل داستان از آيه چهاردهم است: «وَ رَبَطْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»[15] اينان مردان جوانمردي بودند که به خدا ايمان آوردند و هدايت يافتند و خدا بيشتر هدايتشان کرد.

و به اينان صبر و قدرت مقاومت داد. چرا؟ آنچه مورد بحث ما و شاهد بحث ماست اين است: «إِذْ قامُوا» يعني دعوت به خدا کردند و ساکت نشدند. نظام ظالم و بت پرست و مشرک و مردم را به توحيد دعوت کردند. لذا لرزه بر اندام مردم و ظالمان افتاد. چه گفتند؟ «إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً»[16] اگر ما کسي را به غير از خدا بخوانيم، سخن خطا و ظالمانه اي خواهد بود.

سپس استدلال مي کنند: «هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً»[17] تا اينکه خداوند به آنان وحي مي کند که به کهف بروند: «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً»[18] تا اينکه خود اصحاب کهف از معجزات خداوند مي شود براي اثبات توحيد، معاد و دعوت الي الله و نيز صبر و استقامت در دعوت. و در قرآن نيز ثبت مي شود تا روز قيامت بماند.

در نهايت داستان خداوند خطاب به پيامبر(ص) مي فرمايد: « وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً».[19]

عبرتي که از اين داستان سوره کهف مي توان گرفت اين است که اي پيامبر! شما نيز استقامت کن. دعوت به استقامت در راه خدا و دعوت الي الله. همراه مومنين استقامت کن و آنها را رها نکن. منظور از «لاتطع»، يعني زير بار مشرکين نرو و کوتاه نيا. اصرار داشته باش و راه را ادامه بده؛ اگرچه مستلزم هزينه باشد. « وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً»[20] باز هم استدلال مي آورد.

قطعا رسول اکرم(ص) کار پنهاني و تشکيلاتي در طول سه سال داشته است که اقتضاي دعوت و تداوم آن بوده است.

 

استدلال به آيت الکرسی

آخرين آيه و استدلال به ما به قرآن که شما نيز آشنا هستيد، ايه الکرسي است: « اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحيطُونَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ»[21] اين آيه شريفه، ويژگي هاي توحيد را بيان مي فرمايد. توحيد ذاتي، صفاتي، افعالي، عبادي، حاکميتي، تشريعي در اين آيه شريفه بيان مي شود.

بعد از اينکه توحيد چنين است، مي فرمايد: « لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ»[22] اين اکراه و اجبار نداشتن در دين، و اختياري بودن و انتخابي بودن دين، چون ايمان عقد القلب است و با تحميل و اجبار سازگار نيست. اجبار خلل در اراده است. نقصان در اراده محسوب مي شود. اگر شمشير بالاي سر کسي بگيريد و بگوييد «يا مسلمان بشو يا مي کشيم»، اين فرد از سر اکراه ممکن است مسلمان شود، اما هيچگاه مومن نمي شود. آيه نيز مي فرمايد: توحيد با اين خصوصياتش، اجباري نيست.

يعني بايد اين توحيد را جا انداخت تا قبول کنند. چرا دين اجباري نيست؟ چون « قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ». تبيين از کجا؟  با همين آيه الکرسي.  اگر تبيين نشود، دعوت ناقص است و ايمان معنا پيدا نمي کند. ايه الکرسي تبيين توحيد است و بلافاصله مي فرمايد اجباري نيست. استدلال هم اين است که رشد و غي روشن شده است.

قرآن چه نتيجه اي مي گيرد؟ « فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ» کفر به طاغوت و ايمان به الله، جنبه سلبي و ايجابي توحيد است و اين باعث نجات است. باز هم تاکيد مي کند: « اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»[23] اصلا فلسفه توحيد همين است که مردم از ظلمت به نور درآيند.

ملاحظه مي فرماييد که در آيه الکرسي، هم استدلال توحيدي وجود دارد و هم علت آن ذکر شده و هم نفي اکراه و اجبار در دين وجود دارد. علت هم تبيين است. و دعوت الي الله بايد به اين اندازه باشد که تبيُّن اتفاق بيفتد. اگر اين دعوت به صورتي باشد که تبيُّن نباشد، اين دعوت محسوب نمي شود. ما زماني مي توانيم اتمام حجت کنيم که اين تبيُّن کامل شود: « لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ».[24] با آيه شريفه «آيه الکرسي» بحث قرآني خود را تمام مي کنيم که ادله دعوت بايد به تفصيل باشد نه اجمالي./241/241/ح

 

مقرر: هادی قطبی

 

منابع:

[1] . قمر/ 10.

[2] . ابراهيم/ 1.

[3] . ابراهيم/ 4.

[4] . ابراهيم/ 9.

[5] . ابراهيم/ 10.

[6] . ابراهيم / 11.

[7] . ابراهيم/ 12.

[8] . ابراهيم/ 13.

[9] . ابراهيم/ 13.

[10] . ابراهيم/ 14.

[11] . ابراهيم/ 15.

[12] . ابراهيم/ 15- 17.

[13] . کهف/ 6.

[14] . کهف/ 9 و 10.

[15] . کهف/ 14.

[16] . کهف/ 14.

[17] . کهف/ 15.

[18] . کهف/ 16.

[19] . کهف/ 27 و 28.

[20] . کهف/ 29.

[21] . بقره/ 255.

[22] . بقره/ 256.

[23] . بقره/ 257.

[24] . انفال/ 42.

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
کرمی
Iran, Islamic Republic of
13:44 - 1398/02/03
بالاترین مقامات امام عصر این است که
السلام علیک یا داعی الله
دعوت به خدا مقام بالایی در زمان ما محسوب می شود.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۵ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۸:۱۳
طلوع افتاب
۰۶:۱۲:۳۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۴
غروب آفتاب
۱۹:۵۴:۱۰
اذان مغرب
۲۰:۱۲:۲۱